کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفت
فرهنگ فارسی معین
(ص فَ) [ ع . صفة ] 1 - (مص م .) چگونگی کسی یا چیزی را گفتن . 2 - ستودن . 3 - (اِمص .) بیان حال . 4 - چگونگی ، چونی . 5 - (اِ.) باطن ، معنی . 6 - خلق و خوی . 7 - کلمه ای است که به اسم افزوده می شود تا حالت و چگونگی آن را بیان کند. ج . صفات .
-
واژههای مشابه
-
صفت کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - توصیف کردن . 2 - ستودن .
-
واژههای همآوا
-
سفت
فرهنگ فارسی معین
(سُ یا س ) [ په . ] (اِ.) دوش ، کتف .
-
سفت
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.) سوراخ ، رخنه .
-
سفت
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) 1 - ستبر. 2 - محکم .
-
سفط
فرهنگ فارسی معین
(سَ فَ) [ معر. ] (اِ.) سبد، زنبیل .
-
جستوجو در متن
-
با
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (پیش .) 1 - در اول اسم می آید و صفت می سازد: باهنر، باصفا. 2 - در اول مصدرهای عربی می آید و صفت می سازد: بااطلاع ، بامعرفت .
-
آنه
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ) (پس .) 1 - پسوند ساختن قید از صفت : مردانه ، دلیرانه . 2 - گاه به آخر اسم و صفت ملحق گردد به معنای ذیل : مانند، مثل ، لایق ، متعلق به ، منسوب به ، در حال ، در وقت ، به صفت .
-
آرون
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) صفت نیک ، خوی خوش .
-
پفیوز
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (ص .) (عا.) بی غیرت ، بی صفت .
-
کدامین
فرهنگ فارسی معین
(کُ) از صفت های پرسشی به معنای کدام ، کدامیک .
-
بامی
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص .) درخشان ، صفت و عنوان شهر بلخ .