کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صد پا (هزار پا) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صد شاخ
فرهنگ فارسی معین
(صَ) (ص مر.) پاره پاره .
-
جستوجو در متن
-
پی
فرهنگ فارسی معین
(پَ یا پِ) (اِ.) 1 - پا، قدم ، گام . 2 - فاصلة میان دو کف پا هنگام راه رفتن . 3 - بنیاد. 4 - نشان پا، ردُ پا. 5 - تاب ، توان . 6 - مقدار کف پا. 7 - عقب ، پس .
-
رسغ
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - (اِ.) پیوندگاه کف دست و پا به ساق ، استخوان های خرد مچ دست و پا. ؛ ~ پا مچ پا. ؛ ~دست مچ دست . 2 - (اِمص .) سستی و فروهشتگی دست و پای ستور.
-
پا
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - حریف در قمار و کارهای دیگر. 2 - عهده ، ذمه .
-
پا
فرهنگ فارسی معین
پی بودن (پِ. دَ) (مص ل .) مراقب بودن ، کاری را دنبال کردن .
-
پا به پا کردن
فرهنگ فارسی معین
(بِ. کَ دَ) (مص ل .) 1 - مردد بودن . 2 - درنگ کردن .
-
چلفتی
فرهنگ فارسی معین
(چُ لُ) (ص .) (عا.) دست و پا چلفتی : بی عرضه ، نالایق ، بی دست و پا.
-
اردنگی
فرهنگ فارسی معین
(اُ دَ) ( اِ.) (عا.) لگدی که با نوک پا بر کفل کسی بزنند، تیپا، ضربه با پا.
-
پا به ماه
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ص مر.) = پا به زا: (عا.) زنی که در ماه آخر آبستنی باشد و زادن او نزدیک است .
-
دمپایی
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) 1 - کفش راحتی که در خانه به پا کنند. 2 - آن چه که دم پا یا دم در گسترند.
-
مخلخل
فرهنگ فارسی معین
(مُ خَ خَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) رخنه شده ، دارای رخنه . 2 - خلخال به پا کرده . 3 - (اِ.) موضع خلخال در ساق پا.
-
آذارافیون
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ معر. ] ( اِ.) هشت پا.
-
اختاپوس
فرهنگ فارسی معین
(اُ) (اِ.) هشت پا.
-
پاغر
فرهنگ فارسی معین
(غُ) (اِمر.) واریس ، ورم پا.