کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صدای ناهنجار و خشن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بم
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) صدای درشت و خشن آدمی و ساز. مق . زیر.
-
ناهنجار
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص .) 1 - درشت و ناهموار. 2 - نامعقول ، ناپسند.
-
خشن
فرهنگ فارسی معین
( ~.) گیاهی است از انواع بوریا که از آن جامه بافند و درویشان پوشند.
-
خشن
فرهنگ فارسی معین
(خَ شَ) (ص .) 1 - مرغابی ای بزرگ تیره رنگ و سفید سر. 2 - بازی که نه سفید باشد نه سیاه .
-
پیسی
فرهنگ فارسی معین
[ تُر. ] (اِ.) (حامص .) 1 - رفتار بد و ناهنجار. 2 - خنسی ، بیچارگی . ؛ به ~ افتادن دچار عسرت یا تنگی معیشت شدن و به مخمصه افتادن .
-
برفنج
فرهنگ فارسی معین
(بَ فَ) (اِ. ص .)1 - خشن . 2 - راه باریک و دشوار.
-
چوخا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نوعی جامة پشمی خشن که چوپانان و کشاورزان پوشند.
-
نرک
فرهنگ فارسی معین
(نَ رَ) (اِمصغ .) 1 - نر. 2 - زمخت و خشن .
-
کاسمو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) موی خوک ، موی زبر و خشن .
-
لب چین
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) قسمی کفش ستبر و خشن سربازی .
-
نشو
فرهنگ فارسی معین
(نُ) (ص .) = نسو: صاف و هموار و نرم و لغزنده . مق . خشن ، درشت .
-
آبافت
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - نوعی جامه گران بها. 2 - پارچه ای محکم و خشن .
-
نرگان
فرهنگ فارسی معین
(نَ رَّ) (اِ.) جِ نره . 1 - نرها. 2 - کنایه از: گدایان خشن و بی ادب .
-
باباشمل
فرهنگ فارسی معین
(شَ مَ) (ص . اِ.) 1 - کنایه از: شخص درشت اندام و دارای رفتار خشن و بی ادبانه . 2 - لوطی ، جاهل .
-
خشنسار
فرهنگ فارسی معین
(خَ شَ) [ = خشن + سار = سر ] (اِمر.) نوعی مرغابی بزرگ که سری سفید دارد و تنش تیره گون است و به سیاهی زند.