کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحنهبندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صحنه
فرهنگ فارسی معین
(صَ نَ یا نِ) [ ع . صحنة ] (اِ.) 1 - زمین هموار. 2 - در فارسی به معنای محل نمایش نمایشنامه . 3 - کوچک ترین واحد کامل فیلم که مجموعه ای است از یک سلسه نما که به دنبال یکدیگر می آیند و تشکیل یک واقعه را می دهند. 4 - منظره ای واقعی یا خیالی که رویدادی ر...
-
بندی
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص نسب .) 1 - اسیر، گرفتار. 2 - زندانی . ج . بندیان .
-
صحنه سازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - آراستن صحنة نمایش یا فیلم با دکورهای مناسب . 2 - مجازاً به معنی ایجاد کردن وضعی ساختگی برای رسیدن به منظوری خاص .
-
آیین بندی
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (حامص .)آراستن شهر هنگام جشن و شادمانی یا برای ورود شخص بزرگی .
-
آب بندی
فرهنگ فارسی معین
(بَ)(حامص . اِ. )1 - بستن مسیر آب . 2 - عایق کردن جایی یا چیزی در برابر نم و رطوبت . 3 - تنظیم شدن موتور ماشین یا هر دستگاه دیگری . 4 - ریختن آب در سماور، آب پاش و غیره .
-
استخوان بندی
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (اِمر.) اسکلت ، کالبد.
-
بندی خانه
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) (اِمر.) زندان ، بندخانه .
-
بسته بندی
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (حامص .) عمل بستن اشیا به صورت جعبه ها و قوطی ها و مانند آن .
-
ته بندی
فرهنگ فارسی معین
(تَ. بَ) (حامص .) 1 - خوردن اندکی غذا برای رفع گرسنگی . 2 - ته دوزی کتاب یا دفتر.
-
جدول بندی
فرهنگ فارسی معین
(جَ وَ بَ) [ ع - فا. ] (حامص .) نهرسازی .
-
چشم بندی
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (حامص .) افسونگری ، ساحری .
-
خالی بندی
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (حامص .) لاف زنی ، دروغ - گویی .
-
دسته بندی
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ)(حامص .) هماهنگ شدن گروهی برای انجام دادن امری .
-
رده بندی
فرهنگ فارسی معین
( رَ دِ بَ) (حامص .) طبقه بندی .
-
سرهم بندی
فرهنگ فارسی معین
(سَ رِ هَ. بَ) (حامص .) (عا.) کاری را سرسری انجام دادن .