کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحرایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دادگاه صحرایی
فرهنگ فارسی معین
(هِ صَ) (اِمر.) دادگاهی که به محض دستگیری متهم و بدون گذراندن مرحله های بازجویی و بازپرسی تشکیل و حکم دادگاه در همان جلسه صادر و بی درنگ اجرا می شود.
-
جستوجو در متن
-
تورنگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) خروس صحرایی ، تذرو.
-
عرار
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) نرگس صحرایی .
-
کلاکموش
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِمر.) موش صحرایی ، موش دشتی ، کلاوو.
-
جرذ
فرهنگ فارسی معین
(جُ رِ) [ ع . ] (اِ.) نوعی موش صحرایی . ج . جرذان .
-
دشتی
فرهنگ فارسی معین
(دَ) 1 - (ص نسب .) منسوب به دشت ؛ صحرایی . 2 - نام یکی از آوازهای ایرانی .
-
دلق
فرهنگ فارسی معین
(دَ لَ) [ معر دله . ] (اِ.) گربة صحرایی ، دله .
-
شقاقل
فرهنگ فارسی معین
(شَ قُ) (اِ.) زردک صحرایی ؛ گیاهیست از نوع هویج .
-
طاعون
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) مرضی عفونی و واگیردار که موش صحرایی از عوامل انتقال آن به انسان است .
-
یمام
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کبوتر دشتی ، کبوتر صحرایی . 2 - اراده ، قصد.
-
آویشن
فرهنگ فارسی معین
(شَ)( اِ.)گیاهی است معطر و صحرایی با گل های سفید و برگ های کوچک شبیه نعناع . آویشم ، آویشه ، آویشنه یا آوشن هم گویند.
-
صناب
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (اِ.) نان خورشی که از خردل و زبیب ترتیب دهند. ؛ ~بری : گونه ای تره - تیزک که بدان تره تیزک صحرایی گویند.
-
ورشان
فرهنگ فارسی معین
(وَ رَ) [ ع . ] (اِ.) نوعی کبوتر صحرایی تیره رنگ که بالای دمش سفید است . ج . وراشین .
-
ذبح
فرهنگ فارسی معین
(ذُ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گزر دشتی ، زردک صحرایی . 2 - نوعی قارچ ، قسمی سماورغ . 3 - گیاهی است شیرین و آن را گلی سرخ است و شترمرغ خورد.