کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحافی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صحافی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] 1 - (حامص .) ته بندی و جلد کردن کتاب . 2 - (اِمر.) دکان صحافی .
-
جستوجو در متن
-
تنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - لنگة بار، عدل ، جوال . 2 - تسمه ای که به کمر اسب یا الاغ بندند. 3 - آن چه که بدان چیزهایی را تحت فشار قرار دهند مانند قید صحافی . 4 - بار، حمل .
-
زرکوب
فرهنگ فارسی معین
(زَ)1 - (ص فا.) کسی که شغلش طلا - کوبی است . 2 - (ص مف .) طلاکاری شده . 3 - در صحافی ویژگی جلد کتابی که شکل ها و حروف روی آن زرکوبی شده است .
-
مشته
فرهنگ فارسی معین
(مُ تِ) (اِ.) 1 - ابزاری فلزی که در مشت جا می شود و در صحافی و کفش دوزی برای کوبیدن مقوا و چرم از آن استفاده می کنند. 2 - دستة هرچیزی مانند کارد و خنجر.
-
چسب
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) ماده ای چسبنده که با آن دو قطعه از هر چیزی را به هم بچسبانند. به ویژه انواع صنعتی آن که ترکیب های گوناگون دارد: چسب چوب ، چسب آهن ، چسب صحافی و غیره . ؛ ~ زخم نوار چسب دار و استرلیزه شده برای زخم بندی . ؛~ قطره ای هر نوع چسب مایع فوری ...