کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شی ء
فرهنگ فارسی معین
(شَ یا ش ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آن چه که بتوان از آن اعلام و اخبار کرد، چیز. ج . اشیاء. 2 - مجهول (ریاضی ).
-
بری ء
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] (ص .) 1 - بی گناه . 2 - بیزار، برکنار.
-
بط ء
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (مص ل .) درنگ کردن ، آهستگی کردن .
-
بطی ء
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] (ص .) کند، آهسته .
-
خاسی ء
فرهنگ فارسی معین
(س ِ) [ ع . ] (ص .) رانده شده ، دور داشته .
-
سی ء
فرهنگ فارسی معین
(سَ یِّ) [ ع . ] (ص . اِ.)1 - کار بد، ناپسند. 2 - گناه ، خطا.
-
شاطی ء
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) ساحل ، کناره .
-
مواطی ء
فرهنگ فارسی معین
(مَ طِ) [ ع . ] (اِ.) جِ موطی ء؛ جاهای قدم ، قدمگاه ها.
-
مقی ء
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ یِّ) [ ع . ] (اِفا.) قی آورنده .
-
فجی ء
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . ] (ص .) ناگهانی .
-
مجی ء
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (مص ل .) آمدن ؛ مق . ذهاب .
-
مضی ء
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) درخشنده ، روشنایی - دهنده .
-
جستوجو در متن
-
اشیاء
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ شی ء؛ چیزها.
-
بهمان
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (مبهم ) شخص یا شی ء مجهول .