کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرین روی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
باغ شیرین
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ) (اِمر.) یکی از الحان باربدی .
-
شیرین دهن
فرهنگ فارسی معین
(دَ هَ) (ص مر.) خوش سخن .
-
شیرین عقل
فرهنگ فارسی معین
(عَ) (ص مر.) (کن .) کم عقل ، ناقص عقل .
-
شیرین کاشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص ل .) (عا.) کاری را به بهترین وجه انجام دادن .
-
شیرین بیان
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) گیاهی است علفی و پایا از تیرة سبزی آساها. رنگ گل هایش مایل به آبی . ریشه و ساقة آن مصرف دارویی دارد.
-
لب شیرین کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) تبسم کردن ، شکرخند زدن .
-
جستوجو در متن
-
شکرک
فرهنگ فارسی معین
(ش کَ رَ) (اِمصغ .) لایة نازک شکر بر روی بعضی از تنقلات شیرین .
-
بیدخشت
فرهنگ فارسی معین
(خِ) (اِمر.) شکرکی که روی درخت بید بوجود می آید. از آن برای نرم کردن ، سفید و شیرین کردن دارو استفاده می کنند.
-
انجیر
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) = انجیل : تین ، درختی از تیرة گزنه ها و جزو دستة توت ها دارای میوه ای شیرین و گوشت دار با ویتامین های A ، B ، C و بر خلاف توت یک پایه است و گل های نر و ماده اش بر روی یک درخت است . و انواع مختلفی دارد.
-
شکرپاره
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رِ) [ سنس - فا. ] (اِمر.) 1 - قطعه ای از شکر. 2 - آن چه مانند شکر شیرین باشد. 3 - زردآلوی شیرین . 4 - قسمی شیرینی ، طرز تهیة آن چنین است که مثلاً پنج سیر روغن را داغ کرده و به قدری آرد بریزند که مثل تر حلوا شود، آن وقت آن را کنار گذارند تا سر...