کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرینی و آجیل و میوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شیرینی خوردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ دَ) (اِمر.) (عا.) زنی را برای مردی نامزد کردن .
-
شیرینی فروشی
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) مغازة قنادی ، دکان فروش شیرینی .
-
جستوجو در متن
-
شب چره
فرهنگ فارسی معین
( ~ . چَ رِ) (اِمر.) آجیل و میوه که در شب نشینی می خورند.
-
آجیل
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) میوه خشک مرکب از پسته ، بادام ، فندق ، تخمه و مانند آن . ؛ ~ مشکل گشا آجیلی مرکب از هفت جزء (پسته ، فندق ، مغز بادام ، نخودچی ، کشمش ، خرماخارک ، توت خشکه ) که برای رفع مشکل نذر کنند و بخرند و میان هفت نفر متدین تقسیم کنند.
-
تنقل
فرهنگ فارسی معین
(تَ نَ قُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از جایی رفتن . 2 - نقل و آجیل خوردن .
-
کیک
فرهنگ فارسی معین
(کِ) [ انگ . ] (اِ.) نوعی شیرینی که به وسیلة آرد و تخم مرغ و شیر و غیره تهیه می شود و با خامه یا شکلات و انواع میوه ها تزیین می شود.
-
دسر
فرهنگ فارسی معین
(دِ س ) [ فر . ] (اِ.) آن چه که در پایان غذا می خورند مانند میوه ، شیرینی ، ژله یا لرزانک و غیره ، پس غذا (فره ).
-
تخمه
فرهنگ فارسی معین
(تُ مِ) [ په . ] (اِ.) 1 - اصل ، نسب . 2 - دانه های داخل خربزه ، هندوانه و کدو که آن ها را تف داده و آجیل سازند.
-
پاستل
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر از ایتالیایی . ] (اِ.) 1 - گچ رنگی ویژة طراحی . 2 - نوعی شیرینی شبیه راحت الحلقوم که سفت تر از آن و دارای طعم و اسانس میوه است .
-
بستنی
فرهنگ فارسی معین
(بَ تَ) (اِمر.) مخلوطی از شیر و شکر و اسانس های مختلف میوه که در دستگاه مخصوص یخ می زند و می بندد و انواع گوناگون دارد: میوه ای ، سنتی ، چوبی ، حصیری ، کیم و غیره .
-
انچوچک
فرهنگ فارسی معین
(اَ چَ) (ص .) 1 - هر چیز کوچک و خرد. 2 - آدم کوتاه قد. 3 - دانه ای کوچک شبیه دانه گلابی با پوسته محکم که همچون آجیل قابل خوردن می باشد.
-
خوانچه
فرهنگ فارسی معین
(خا چِ) (اِمر.) 1 - خوان کوچک . 2 - طبق چوبین کوچک که در آن شیرینی ، میوه یا جهاز عروس گذارند و بر روی سر حمل کنند.
-
هندوانه
فرهنگ فارسی معین
(هِ دِ نِ) (اِ.) گیاهی است علفی از تیرة کدوییان ، میوة آن درشت کروی یا بیضوی است و مغز آن لطیف و آبدار و سرخ یا زرد رنگ است . تخم های ریز دارد و تفت دادة آن یک قسم آجیل است . ؛ ~ زیر بغل کسی گذاشتن کنایه از: با ستایش از کسی او را مغرور کردن و فریفت...
-
به
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) درختی است مانند درخت سیب که پشت برگ هایش کرک دار است . میوه اش زرد و خوشبو و کرکدار که در پاییز می رسد. میوه و تخم میوه اش برای سینه و ریه نافع است .