کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکم یک یک سیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شکم بنده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ دِ) (ص مر.) 1 - پرخور، شکم پرست . 2 - (کن .) نوکری که به نان فقط چاکری کند.
-
شکم پایان
فرهنگ فارسی معین
(ش کَ) (اِمر.) جانورانی که روی ماهیچه های شکم خود می خزندو راه می روند.
-
شکم روش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رَ وِ) (اِمر.) دفع مواد دفعی از روده به صورت مایع و مخلوط با ترشحات نسج پوششی روده به دفعات زیاد در شبانه - روز.
-
هم شکم
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش کَ) (ص .) دو قلو.
-
فراخ شکم
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش کَ) (ص مر.) 1 - کسی که شکم بزرگ دارد. 2 - کنایه از: پرخور، شکم پرست .
-
جستوجو در متن
-
استیر
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) ( اِ.) یک چهلم من ، سیر.
-
چارک
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمر.) 1 - یک چهارم هر چیز. 2 - واحد وزن ، یک چهارم من که معادل ده سیر یا 750 گرم می باشد. 3 - یک چهارم زرع که معادل چهار گره است .
-
قعب
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - قدح بزرگ . 2 - کاسه ای که یک نفر را سیر کند.
-
تور
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) گردش ، سیر، مسافرت ، هر نوع سفر برنامه ریزی شده به یک یا چند مقصد و برگشت به مبدأ، گشت (فره ).
-
یک نواخت
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ) (ق مر.) 1 - یک سان . 2 - یک آوا.
-
یک نورد
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ وَ) (ص مر.) به یک طریق ، بر یک منوال .
-
یک وری
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) (ص نسب .) یک طرفی ، متمایل به یک جهت .
-
یکدست
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (ص .) 1 - کسی که یک دست داشته باشد. 2 - یک شکل ، یک جور، یک نواخت .
-
واژگان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) فهرستی از مجموعة واژه های یک کتاب ، یک موضوع یا یک زبان .