کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکمدرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
درد
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِ.) 1 - رنج ، آزار. 2 - ناخوشی ، بیماری . 3 - محنت ، اندوه .
-
درد
فرهنگ فارسی معین
(دُ رْ دْ) (اِ.) رسوب و ته نشستِ مایعات ، به ویژه شراب .
-
شکم
فرهنگ فارسی معین
(شَ یا ش کَ) [ په . ] (اِ.) 1 - بخشی از بدن که بین قفسة سینه و لگن خاصره قرار دارد و شامل قسمت اعظم دستگاه گوارش و قسمت هایی از دستگاه ادرار است . 2 - باطن ، درون . 3 - (عا.) آبستنی . 4 - واحدی برای شمارش تعداد زایمان . 5 - انحناء، قوس . ؛ ~از عزا ...
-
شکم بنده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ دِ) (ص مر.) 1 - پرخور، شکم پرست . 2 - (کن .) نوکری که به نان فقط چاکری کند.
-
شکم پایان
فرهنگ فارسی معین
(ش کَ) (اِمر.) جانورانی که روی ماهیچه های شکم خود می خزندو راه می روند.
-
شکم روش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رَ وِ) (اِمر.) دفع مواد دفعی از روده به صورت مایع و مخلوط با ترشحات نسج پوششی روده به دفعات زیاد در شبانه - روز.
-
هم شکم
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش کَ) (ص .) دو قلو.
-
فراخ شکم
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش کَ) (ص مر.) 1 - کسی که شکم بزرگ دارد. 2 - کنایه از: پرخور، شکم پرست .
-
جستوجو در متن
-
کناک
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) درد شکم .
-
بطن
فرهنگ فارسی معین
(بَ طَ) [ ع . ] ( اِ.) شکم درد.
-
ورماندگی
فرهنگ فارسی معین
(وَ دِ یا دَ) (حامص .) درد شکم و روده و احشاء.
-
لوی
فرهنگ فارسی معین
(لَ وا) [ ع . ] (اِمص .) پیچش شکم و درد آن .
-
زنجه
فرهنگ فارسی معین
(زَ جِ) (اِ.) 1 - مویه ، ناله . 2 - درد شکم .
-
مغص
فرهنگ فارسی معین
(مَ غْ یا غَ) [ ع . ] (اِ.) درد شکم و روده ها.