کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکر
فرهنگ فارسی معین
(ش کَ) [ په . ] (اِ.) 1 - عصارة شیرینی که از چغندر قند یا نیشکر گیرند. 2 - کنایه از: سخن شیرین . 3 - در ترکیب با برخی واژه ها معنای خوش و دلنشین می دهد. مانند: شکر - خواب ، شکرخند، شکرلب .
-
شکر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) پسوندی که معنای شکار کننده و نابود کننده می دهد، مانند: دشمن شکر.
-
شکر
فرهنگ فارسی معین
(شُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سپاسگزاری کردن . 2 - (اِمص .) سپاسگزاری . 3 - (اِ.) سپاس .
-
واژههای مشابه
-
نی شکر
فرهنگ فارسی معین
(نَ شَ یا نِ ش کَ) [ په . ] (اِمر.) نوعی از نی با ساقه های بلند که برگ های دراز و گل های سرخ کم رنگ دارد. در داخل آن شیره ای وجود دارد که از آن شکر به دست می آورند.
-
جستوجو در متن
-
پانیذ
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) = پانید. فانیذ: 1 - شکر سرخ . 2 - قند مکرر، شکر قلم ، شکربرگ . 3 - نوعی حلوا مانند شکر لیکن از آن غلیظ تر که از شکر و روغن و بادام تلخ و خمیر می ساختند؛ سکرالعشر.
-
سپاس
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) ستایش ، شکر.
-
سپاسدار
فرهنگ فارسی معین
( ~ ) (ص فا.) حق شناس ، شکر - گزار.
-
مشکور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) شکر گفته شده ، سپاسگزاری شده .
-
ابلوج
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ معر. ] (اِ.) قند سفید، شکر سفید.
-
رویخی
فرهنگ فارسی معین
(یَ) (اِمر.)لرزانک ؛ نوعی دسر ساخته شده از نشاسته و شکر.
-
شکور
فرهنگ فارسی معین
(شَ کُ) [ ع . ] (ص .) بسیار شُکر کننده .
-
شکرانه
فرهنگ فارسی معین
(شُ نِ) [ ع - فا. ] (اِ.) حق شکر، سپاسداری .
-
ماقوت
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نوعی حلوا که آن را با نشاسته و شکر تهیه کنند؛ ماقوتی .