کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شپش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شپش
فرهنگ فارسی معین
(ش پِ) [ په . ] (اِ.) = اشپش : حشره ای از راستة نیم بالان که به علت زندگی انگلی فاقد بال شده و حامل میکروب برخی از امراض از قبایل تب زرد و تیفوس و غیره می باشد. دو نوع شپش دیده شده که تخم آن ها را رشک گویند. ؛ ~ توی جیب کسی سه قاب زدن در نهایت فقر...
-
جستوجو در متن
-
اشپش
فرهنگ فارسی معین
(اِ پِ) (اِ.) شپش .
-
قمل
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (اِ.) شپش .
-
رشک
فرهنگ فارسی معین
(رِ شْ) (اِ.) تخم شپش .
-
تیفوس
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نوعی بیماری عفونی که با تب همراه است . میکروب آن از طریق نیش زدن شپش وارد خون می شود.
-
جمنده
فرهنگ فارسی معین
(جُ مُ دِ یا دَ) 1 - جنبنده ، متحرک . 2 - دابه ، چهارپا. 3 - شپش .
-
مخنده
فرهنگ فارسی معین
(مَ خَ دَ یا دِ) (اِفا) 1 - جنبنده ، حرکت کننده . 2 - خزنده . 3 - هوام . 4 - شپش .
-
کک
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) = کیک : حشره ای است کوچک به اندازة شپش که هنگام راه رفتن می جهد. ؛~ به تنبان کسی افتادن کنایه از: به هول و ولا افتادن ، دچار وسوسه و هیجان شدن . ؛ ~ کسی نگزیدن بی اعتنا به امور بودن ، بی خیال و لاقید همه چیز بودن . ؛ ~را در هوا نعل ...