کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شِش و پنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شش خانه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ) (اِمر.) 1 - خیمه ، پرده . 2 - خیمة مدور.
-
شش دانگ
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) تمام چیزی .
-
شش سری
فرهنگ فارسی معین
( ~ . سَ) (ص نسب . اِمر.) زر خالص ، طلای تمام عیار.
-
شش ضرب
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ضَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - شش ضرب نتیجة خوب . 2 - (کن .) گوهر. 3 - زر، طلا. 4 - مشک . 5 - شکر. 6 - عسل . 7 - میوه .
-
واژههای همآوا
-
شش وپنج
فرهنگ فارسی معین
(ش شُ پَ) (اِمر.) 1 - اصطلاحی است در بازی نرد که یک تاس شش و یک تاس پنج بیاید. 2 - کنایه از: قمار و هر چیزی که در معرض تلف باشد.
-
جستوجو در متن
-
پنج
فرهنگ فارسی معین
و شش (پَ جُ ش ِ) (اِمر.) حواس پنجگانه و جهات شش گانه .
-
پنج
فرهنگ فارسی معین
(پَ) 1 - عدد پس از چهار و پیش از شش . 2 - حواس خمسه . 3 - پنجه .
-
پنج نوبت
فرهنگ فارسی معین
(پَ. نُ بَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - پنج بار نواختن کوس یا دهل و نقاره در مدت شبانه روز بر در سرای سلاطین . 2 - پنج وقت نماز.
-
پنج پوشیده
فرهنگ فارسی معین
( ~. دِ) (اِمر.) خمسة محتجبه است و آن پنج علم است : اول کیمیا، دوم لیمیا، سوم سیمیا، چهارم ریمیا، پنجم هیمیا.
-
پنج وشش وهفت وچهار
فرهنگ فارسی معین
(پَ جُ ش ِ شُ هَ تُ چَ) (اِمر.) کنایه از: پنج حس و شش جهت و هفت کوکب و چهار طبع .
-
بهیزک
فرهنگ فارسی معین
(بِ زَ) [ په . ] ( اِ.) پنج روز آخر سال . به نام های : اهنود، اشتود، سپنتمد، و هوخشتر، و هیشتوایشت ، که مأخوذ از نام پنج فصل گاثه ها می باشد. در ایران باستان هر ماه سی روز بوده است بنابراین به آخر سال یعنی پایان اسفند، پنج روز می افزودند تا سال سیصدو...
-
هامین
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) وزنی است برابر بیست و پنج استار.
-
پنج نوبت زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) [ فا - ع . ] (مص ل .) اظهار جاه و سلطنت کردن .