کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شُم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شم
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (مص ل .) 1 - رمیدن . 2 - آشفته شدن .
-
شم
فرهنگ فارسی معین
(شَ مّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بوییدن . 2 - (اِ.) یکی از حواس پنجگانه که وظیفه اش درک بوی هاست . 3 - بو. 4 - ادراک .
-
شم
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) چارق .
-
شم
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) ناخن .
-
واژههای همآوا
-
شم
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (مص ل .) 1 - رمیدن . 2 - آشفته شدن .
-
شم
فرهنگ فارسی معین
(شَ مّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بوییدن . 2 - (اِ.) یکی از حواس پنجگانه که وظیفه اش درک بوی هاست . 3 - بو. 4 - ادراک .
-
شم
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) چارق .
-
شم
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) ناخن .
-
جستوجو در متن
-
پالیک
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.)= بالیک : پای افزاری از چرم گاو که رشته ها در آن بسته اند؛ پای افزار، کفش ، چارق ، شم ، پاپیچ ، پاتابه ، لفافه .
-
شمت
فرهنگ فارسی معین
(شَ مَّ) [ ع . شمة ] (اِ.) 1 - (مص م .) واحد شم : یکبار بوییدن . (اِ.) 2 - بوی اندک . 3 - مقدار کم ، اندک .