کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شَهْرٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شهر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) ماه .
-
شهر
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ په . ] (اِ.) 1 - آبادیی که جمعیت زیاد، خانه ها، مغازه ها و خیابان های بزرگ و وسیع داشته باشد. 2 - کشور. ؛ ~ هرت کنایه از: شهری که در آن نظم و قانون نیست .
-
شهر راندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص ل .) کشورداری .
-
شهر فرنگ
فرهنگ فارسی معین
(شَ ر فَ رَ) (اِمر.) دستگاه نمایش قدیمی به صورت اتاقکی قابل حمل که تماشاگر با چسباندن چشم خود به دریچة آن فیلم یا تصویری را که به وسیلة ذره بین بزرگ شده بود تماشا می کرد.
-
شهر گشادن
فرهنگ فارسی معین
(شَ. گُ دَ) (مص م .) فتح کردن ، کشور گرفتن .
-
واژههای همآوا
-
شهر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) ماه .
-
شهر
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ په . ] (اِ.) 1 - آبادیی که جمعیت زیاد، خانه ها، مغازه ها و خیابان های بزرگ و وسیع داشته باشد. 2 - کشور. ؛ ~ هرت کنایه از: شهری که در آن نظم و قانون نیست .
-
جستوجو در متن
-
شهروند
فرهنگ فارسی معین
(شَ وَ) (اِ.) 1 - کسی که در شهر زندگی می کند. 2 - اهل یک شهر یا یک کشور.
-
نه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) شهر، آبادی .
-
هری
فرهنگ فارسی معین
(ه ) (اِ.) شهر هرات .
-
مدینه
فرهنگ فارسی معین
(مَ نِ) [ ع . مدینة ] (اِ.) شهر. ج . مدن ، مداین . ؛ ~ی فاضله آرمان شهر.
-
مسافرت
فرهنگ فارسی معین
(مُ فِ رَ) [ ع . مسافرة ] (مص ل .) از شهر یا کشوری به شهر یا کشور دیگر رفتن .
-
کندر
فرهنگ فارسی معین
(کَ نْ دَ) (اِ.) شهر.