کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شوک
فرهنگ فارسی معین
(شُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - ضربه ، تکان شدید. 2 - حالتی ناگهانی که به شخص عارض شود و قوای او رو به ضعف گذارد.
-
شوک
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (اِ.) خار.
-
جستوجو در متن
-
اشواک
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ شوک ؛ خارها.
-
شوکه
فرهنگ فارسی معین
(شُ کِّ) [ فر. ] (ص .) دچار شوک شده .
-
آلرژی
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ یو. ] ( اِ.) حساسیت ، نسبت به چیزی حساسیت داشتن که باعث بروز علایمی چون عطسه ، تنگی نفس ، کهیر حتی شوک می شود.
-
واخوردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ دَ) (مص ل .) 1 - یکّه خوردن ، دچار شوک شدن . 2 - بی رونق شدن .
-
خار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - گیاهی که دارای شاخه های باریک و نوک تیز و خراشنده است ، شوک . 2 - هر یک از سیخ های نوک شاخه های درختان ، تیغ درخت . 3 - هر چیز نوک تیز و خراشنده . 4 - هر یک از تیغ های مهرة گردن .