کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهر بزرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شهر راندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص ل .) کشورداری .
-
شهر گشادن
فرهنگ فارسی معین
(شَ. گُ دَ) (مص م .) فتح کردن ، کشور گرفتن .
-
جستوجو در متن
-
بیگلر
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ تر. ] (ص مر.) 1 - امیر. 2 - بزرگ شهر یا طایفه .
-
گراندهتل
فرهنگ فارسی معین
(گِ. هُ تِ) [ فر . ] (اِمر.) مهمانخانه بزرگ و عالی شهر.
-
درب
فرهنگ فارسی معین
(دَ رْ) [ ع . ] (اِ.) درِ بزرگ ، دروازة شهر یا قلعه . ج . دروب .
-
خطه
فرهنگ فارسی معین
(خِ طِّ) [ ع . خطة ] (اِ.) 1 - پاره ای زمین . 2 - شهر بزرگ . 3 - ناحیه ، کشور. ج . خطط .
-
تخته کلاه
فرهنگ فارسی معین
( ~. کُ) (اِمر.) نوعی تنبیه مجرم و آن کلاه بزرگ چوبی بوده که بر سر مجرم می گذاشتند و در شهر می دوانیدند، مردم نیز همراه وی دویده هیاهوکنان مسخره اش می کردند.
-
شهرستان
فرهنگ فارسی معین
(شَ رِ) [ په . ] (اِمر.) 1 - شهر بزرگ با توابع آن . 2 - هر یک از تقسیمات اداری استان که خود به چند بخش تقسیم می شود و زیر نظر فرماندار اداره می شود.