کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هم شهری
فرهنگ فارسی معین
( ~. شَ) (ص .) دو یا چند تن که در یک شهر تولد یافته یا زندگی کنند.
-
جستوجو در متن
-
پایتخت
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِمر.) شهری که محل مقر حکومت باشد.
-
چاچ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نام شهری در ماورالنهر که کمان و تیر آن معروف بود.
-
پارک سوار
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) پارکینگی در کنار پایانة اتوبوس های شهری و دیگر وسایل نقلیة عمومی درون شهری برای توقف خودروهای شخصی و انتقال سرنشینان آن به مرکز شهر.
-
برج سازی
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ معر - فا. ] (حامص .) ساختن ساختمان های بلند و مرتفع در جوامع شهری .
-
دریابار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - ساحل ، کنار دریا. 2 - شهری که در ساحل دریا باشد.
-
پالس
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) 1 - تکان . 2 - ضربان . 3 - نبض . ؛ ~ تلفن مدت زمان معینی برای مکالمات تلفنی درون شهری .
-
دارالمرز
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ) [ ع - معر. ] (اِمر.) 1 - شهری که در مرز واقع شده باشد. 2 - نامی برای گیلان ، مازندران و استرآباد.
-
دارالعلوم
فرهنگ فارسی معین
(رُ لْ عُ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - جایی که در آن علوم عالی تدریس کنند. 2 - شهری که در آن حوزة علمیه دایر باشد. 3 - کتابخانه .
-
زابل
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (اِ.) 1 - گوشه ای است از موسیقی (در سه گاه ، چهارگاه ). 2 - نام شهری در استان سیستان و بلوچستان .
-
یغما
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ تر. ] (اِ.) 1 - تاراج ، غارت ، چپاول . 2 - نام شهری در ترکستان که زیبارویان آن معروف بودند.
-
فرخار
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ سغ . ] 1 - (اِ.) بتکده ، بتخانه . 2 - شهری در تبت که بتخانه های آن معروف بوده .
-
احتضار
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - حاضر شدن . 2 - فرا رسیدن هنگام مرگ . 3 - جان کندن . 4 - شهری شدن ، از سفر یا بیابان به شهر آمدن .
-
شهر
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ په . ] (اِ.) 1 - آبادیی که جمعیت زیاد، خانه ها، مغازه ها و خیابان های بزرگ و وسیع داشته باشد. 2 - کشور. ؛ ~ هرت کنایه از: شهری که در آن نظم و قانون نیست .