کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهادت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهادت
فرهنگ فارسی معین
(شَ دَ) [ ع . شهادة ] (مص ل .) 1 - گواهی دادن . 2 - کشته شدن در راه خدا. 3 - کلمة اشهدان لااله الا الله.
-
واژههای مشابه
-
انگشت شهادت
فرهنگ فارسی معین
( ~ شَ دَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) انگشت اشاره ، انگشتی که بین انگشت میانی و شست قرار دارد.
-
جستوجو در متن
-
گواهی دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص ل .)شهادت دادن .
-
گوایی
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (حامص .) گواهی دادن ، شهادت .
-
گواهی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) شهادت ، تأیید و تصدیق درستی یا نادرستی امری .
-
افلاس نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) شهادت - نامه ای که در آن گروهی معتبر ورشکستگی و تهیدستی کسی را گواهی دهند.
-
گوا کردن
فرهنگ فارسی معین
(گُ. کَ دَ) (مص م .) شاهد گرفتن ، به شهادت خواستن .
-
اعدل
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) [ ع . ] (ص تف .) 1 - دادگرتر، شایسته تر برای شهادت دادن . 2 - راست تر، خوش تر.
-
جرح
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - باطل کردن گواهی و شهادت . 2 - زخم زدن ، بد گفتن .
-
عاشورا
فرهنگ فارسی معین
[ ع . عاشوراء ] ( اِ.) روز دهم ماه محرم ، روزی که امام حسین (ع ) به شهادت رسید.
-
عدله
فرهنگ فارسی معین
(عَ دَ لِ) [ ع . عدلة ] (ص .) جِ عادل ؛ کسانی که برای شهادت دادن شایسته باشند.
-
عدول
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (ص .) جِ عادل . 1 - عدل دهندگان . 2 - مردمان صالح برای شهادت در محضر قاضی یا حاکم .
-
مشاهد
فرهنگ فارسی معین
(مَ هِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مشهد. 1 - جای حاضر آمدن مردمان . 2 - شهادت گاه ها، مقابر شهیدان .