کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شه
فرهنگ فارسی معین
(شُ) (اِ.) کلمه ای است که هنگام نفرت و بیزاری بر زبان آورند.
-
واژههای مشابه
-
شه بندر
فرهنگ فارسی معین
(شَ. بَ دَ) (اِمر.)1 - رییس بازرگانان . 2 - رییس بندر.
-
شه تار
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِمر.) اولین تار سازها.
-
واژههای همآوا
-
شح
فرهنگ فارسی معین
(شُ حّ) [ ع . ] (مص ل .) بُخل ، بُخل ورزیدن .
-
جستوجو در متن
-
شاه مات
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) شه مات ، هنگامی که «شاه » شطرنج مات شود.
-
بندار
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (ص مر.)1 - مالدار، مایه دار. 2 - کیسه دار، خانه دار. 3 - دوا فروش . 4 - ری شه دار. 5 - نام طبقه ای از طبقات عالی اجتماعی در قدیم که لباس مخصوص به خود را داشتن .
-
شتر
فرهنگ فارسی معین
(شُ تُ) [ په . ] (اِ.) پستانداری است نشخوارکننده از گروه سم داران بدون شاخ با پاهایی که دو انگشت دارد. این حیوان در برابر گرما و تشنگی بسیار مقاوم است . ؛ ~دیدی ، ندیدی سفارش به کتمان راز. ~ ؛ ~سواری دولا دولا نمی شه کنایه از: تلاش بیهوده برای پنه...