کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شغل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شغل
فرهنگ فارسی معین
(شُ) [ ع . ] (اِ.) کار، پیشه .
-
واژههای همآوا
-
شقل
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ معر. ] (مص م .) سنجیدن ، وزن کردن .
-
جستوجو در متن
-
بیاوار
فرهنگ فارسی معین
(بِ) ( اِ.) شغل ، کار سخت .
-
جاکشی
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (حامص .)عمل و شغل جاکش .
-
رویگری
فرهنگ فارسی معین
(گَ)(حامص .)عمل و شغل رویگری .
-
رفوگر
فرهنگ فارسی معین
(رَ گَ) (ص شغل .) آن که رفو کند.
-
فیار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) شغل ، کار، عمل ، پیشه .
-
پشت میز نشین
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ نِ) (ص .) کنایه از: کسی که دارای شغل دفتری است .
-
خزانه داری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (حامص .) عمل و شغل خزانه دار.
-
رانندگی
فرهنگ فارسی معین
(نَ دِ) (حامص .) عمل و شغل راننده .
-
سفیدگر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ)(ص شغل .)آن که ظرف های مسین را سفید کند.
-
شیشه گر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (ص شغل .) کسی که آلات و ادواتی از شیشه درست کند.
-
صرافت
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . صرافة ] (اِمص .) شغل و پیشة صراف .