کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شعبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شعبه
فرهنگ فارسی معین
(شُ بَ یا بِ) [ ع . شعبة ] (اِ.) 1 - شاخه . 2 - جوی آبی که از یک نهر بزرگ جدا گردد. 3 - فرقه ، دسته . 4 - فرعی که از اصلی جدا شود. ج . شعب .
-
جستوجو در متن
-
منشعب
فرهنگ فارسی معین
(مُ شَ عِ) [ ع . ] (اِ فا.) شعبه شعبه و شاخه شاخه شده .
-
انشعاب
فرهنگ فارسی معین
(اِ ش ِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) شعبه شعبه گردیدن . 2 - (اِمص .) پراکندگی .
-
چل تاج
فرهنگ فارسی معین
(چِ) [ فا. معر. ] (ص مر.) مرغ یا خروسی که تاج بزرگ زیبا و شعبه شعبه دارد.
-
آریا
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) مهم ترین شعبة نژاد سفید.
-
شعب
فرهنگ فارسی معین
(شُ عَ) [ ع . ] (اِ.) جِ شعبه ؛ شاخه ها.
-
تأمینات
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (اِ.) جِ تأمین . شعبه ای در ادارة شهربانی در گذشته ، که امروزه به نام آگاهی معروف است .
-
دوگاه
فرهنگ فارسی معین
(دُ) (اِمر.) اولین شعبه از شعب بیست و چهارگانة موسیقی است و آن از اسامی دساتین است که پارسیان نهاده اند.
-
فرع
فرهنگ فارسی معین
(فَ رْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آن چه که از اصل چیزی جدا شود. 2 - شعبه ، شاخه . 3 - سود پول .
-
مسیحیت
فرهنگ فارسی معین
(مَ یَّ) [ مص جع . ] (اِ.) دین حضرت عیسی مسیح که سه شعبة مهم دارد: کاتولیک ، پروتستان ، ارتد وکس .
-
آگاهی
فرهنگ فارسی معین
1 - (حامص .) خبر، اطلاع . 2 - دانش ، معرفت . 3 - ( اِ.) شعبه ای از نیروهای انتظامی که به کشف دزدی ها و جنایات می پردازد. در گذشته تأمینات می گفتند.
-
اسکولاستیک
فرهنگ فارسی معین
(اِ کُ) [ فر. ] (ص .) 1 - مدرسه - ای ، متعلق به مدرسه های قرون وسطی . 2 - شعبه ای از فلسفه که در دوران قرون وسطی در مدرسه ها و دیرهای وابسته به کلیسا تدریس می شد.
-
شاخه
فرهنگ فارسی معین
(خَ یا خِ) (اِ.) 1 - شاخه درخت . 2 - شعبه . 3 - بخش فرعی جدا شده از یک مجموعة اصلی . 4 - واحد شمارش تیرآهن ، نبات و مانند آن . 5 - جام شراب که به شکل شاخ بود.
-
لهجه
فرهنگ فارسی معین
(لَ جِ) [ ع . لهجة ] (اِ.) 1 - زبان . 2 - طرز سخن گفتن و تلفظ . 3 - شعبه ای از زبان . 4 - تلفظ واژه های یک زبان به شیوة خاص یک منطقه .