کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شریف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شریف
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (ص .) 1 - بزرگوار، بلند قدر. 2 - پاک نژاد، گهری .
-
جستوجو در متن
-
اجاق زاده
فرهنگ فارسی معین
( ~. دِ یا دَ) [ تر - فا. ] (ص مر.) نجیب ، شریف .
-
علی
فرهنگ فارسی معین
(عَ یّ) [ ع . ] (ص .) شریف ، بزرگوار.
-
مشروف
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ازع . ] (اِ.) وضیع . مق شریف .
-
بدل
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) [ ع . ] (ص .) کریم ، شریف . ج . ابدال ، بدلا.
-
بزرگوار
فرهنگ فارسی معین
(بُ زُ) (ص مر.) 1 - شریف ، محترم . 2 - باشکوه ، با جلال .
-
شرفاء
فرهنگ فارسی معین
(شُ رَ) [ ع . ] (ص . اِ.) جِ شریف ؛ بزرگان ، نجیبان .
-
عالی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (ص .) 1 - بلند، رفیع . 2 - شریف ، بزرگوار.
-
نبیل
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (ص .) 1 - هوشیار و گرامی . 2 - نجیب ، شریف .
-
نجیب
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (ص .) شریف ، بزرگ زاده . ج . نجباء.
-
ازناور
فرهنگ فارسی معین
(اَ وَ) [ گرجی ] (ص .) 1 - شریف و بزرگ قوم . 2 - شجاع و دلیر و پهلوان .
-
امثل
فرهنگ فارسی معین
(اَ ثَ) [ ع . ] (ص تف .) 1 - گزیده تر، برتر، بهتر 2 - شریف تر. فاضل تر؛ ج . اماثل .
-
باشرف
فرهنگ فارسی معین
(شَ رَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) شرافتمند، شریف ، بزرگوار. مق . بی شرف .
-
ذونسب
فرهنگ فارسی معین
(نَ سَ) [ ع . ] (ص مر.) دارای اصلی شریف ، صاحب نسب عالی .