کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شروع به … کرد شد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سلامانه
فرهنگ فارسی معین
(سَ نَ یا نِ) [ ع - فا. ] (اِ.) 1 - مالیاتی که به مناسبت بارعام پادشاه یا به سبب دریافت خبر سلامت او می پرداختند. 2 - سلامی . 3 - حقوق و عوارضی که برای مباشر یا مستأحر به مناسبت نخستین بازدیدی که از ده می کرد، از دهقانان گرفته می شد (بیشتر در کردست...
-
سنتو
فرهنگ فارسی معین
(س نْ تُ) [ انگ . ] (اِ.) سازمان پیمان مرکزی . اعضای این پیمان - ایران ، انگلستان ، پاکستان و ترکیه - بوده اند که در 21 اوت 1959 جانشین پیمان بغداد شد. امریکا بر این پیمان نظارت داشت ، در مانورهای آن شرکت می کرد و به اعضای آن کمک نظامی می داد. ا...
-
تاتار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نامی که در گذشته به مغول اطلاق می شد.
-
تخت خواب
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ خا) (اِمر.) تخت چوبی یا فلزی که روی آن می خوابند. ؛~ تاشو تخت خوابی که بتوان سطح و پایة آن را روی یکدیگر جمع کرد و از آن به عنوان مبل استفاده کرد.
-
برعکس
فرهنگ فارسی معین
(بَ عَ) [ فا - ع . ] (ق مر.) برخلاف ، به عکس آن چه گفته شد.
-
شلان بها
فرهنگ فارسی معین
(ش بَ) (اِ.) مالیاتی که به مناسبت اعیاد وصول می شد.
-
آیینه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) آینه ، قاپ یا تاسی که نتوان حکم کرد که به چه شکلی نشسته است .
-
سیزده
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِمر.) دوازده به علاوة یک (13). ؛~ به در روز سیزدهم فروردین . می گویند نحس است و باید به دشت و صحرا رفت و نحسی آن را به در کرد.
-
جام جم
فرهنگ فارسی معین
(مِ جَ) (اِمر.) جام گیتی نما، جام جهان نما. جامی که جمشید چهارمین پادشاه پیشدادی اختراع کرد و در آن اوضاع جهان را مشاهده می کرد، این جام بعدها به کیخسرو و دارا رسید. در عرفان از این جام به دل تعبیر می شود.
-
تمت
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَّ) [ ع . ] (فع .) به پایان رسید، تمام شد (در آخر کتاب ها و رساله ها نوشته شود).
-
شاهجانی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) 1 - منسوب به شاهجان (شهر مرو). 2 - پارچه ای لطیف که در شهر مرو بافته می شد. 3 - پارچة لطیف (مطلقاً).
-
نواب
فرهنگ فارسی معین
(نَ وّ) [ ع . ] 1 - (ص .) بسیار نیابت کننده . 2 - (اِ.) عنوانی که در زمان صفویه و قاجار به شاهزادگان اطلاق می شد.
-
هاروت
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) نام فرشتة مغضوب خداوند که همراه فرشتة دیگر به نام ماروت در چاه بابل سرازیر آویخته شد.
-
یاسامه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِ.) مالیاتی غیر از مالیات معروف به قلان و قبچور که از عشایر و کشاورزان وصول می شد.
-
یاور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) درجة نظامی که سابقاً در ارتش معمول بود و به جای آن سرگرد برگزیده شد.