کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرف
فرهنگ فارسی معین
(شَ رَ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - ارجمندی ، بزرگواری . 2 - بلندی نسب . 3 - آبرو، عرض . 4 - قوت کوکب در برج و درجه ای از فلک .
-
واژههای مشابه
-
بی شرف
فرهنگ فارسی معین
(شَ رَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - بی - آبرو، بی عزت . 2 - بی ناموس .
-
جستوجو در متن
-
علاء
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِمص .) بزرگی ، شرف ، بلندی .
-
علی
فرهنگ فارسی معین
(عُ لا) [ ع . ] (اِ.) شرف ، رفعت ، بزرگواری .
-
سالخداه
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (ص مر.) = سال خدا: 1 - دارای شرف . 2 - نیکبخت .
-
مشرف
فرهنگ فارسی معین
(مُ شَ رَّ) [ ع . ] (اِمف .) شرف یافته ، بلندپایه شده .
-
معلات
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . معلاة ] (اِ.) بزرگی ، شرف و رفعت . ج . معالی .
-
باشرف
فرهنگ فارسی معین
(شَ رَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) شرافتمند، شریف ، بزرگوار. مق . بی شرف .
-
خطر
فرهنگ فارسی معین
(خَ طَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آنچه مایه هلاکت باشد. 2 - بیم تلف شدن . 3 - ارزش ، شرف . ج . اخطار.
-
سیادت
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . سیادة ] 1 - (مص ل .) سروری ، شرف یافتن . 2 - (اِمص .) بزرگی ، سروری .
-
شارف
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (ص .) 1 - کسی که به زودی شریف گردد. 2 - قدیم ، کهن . جِ شرف .
-
شرفیاب
فرهنگ فارسی معین
(شَ رَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - کسی که به شرف و افتخاری نایل آید. 2 - آن که به فرصت بزرگی می رسد.
-
ناموس
فرهنگ فارسی معین
[ معر. ] (اِ.) 1 - آبرو، نیک نامی . 2 - قانون و شریعت الهی . 3 - عصمت ، شرف . ج . نوامیس .