کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرط لنگر و زنجیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مغلول
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) کسی که غل و زنجیر به گردنش انداخته شده ، به زنجیر کشیده شده .
-
ساریخ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = سالیخ : نوعی سلاح و آن چوبی باشد که بر سر آن چند زنجیر کوتاه تعبیه کنند و بر سر هر زنجیر گویی از فولاد نصب کنند.
-
غلچ
فرهنگ فارسی معین
(غَ) (اِ.) آن چه در را بدان بندند از قفل و زنجیر و غیره .
-
تاتوره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) زنجیر یا ریسمانی که بر پای اسب و استر بندند.
-
دوچرخه
فرهنگ فارسی معین
(دُ چَ خِ) (اِمر.) نوعی وسیلة نقلیه دارای دو چرخ یکی در عقب و یکی در جلو، و دو رکاب و یک زنجیر که با فشار رکاب به وسیلة پا زنجیر به گردش در می آید و در نتیجه این وسیله به حرکت درمی آید .
-
صلصله
فرهنگ فارسی معین
(صَ لْ صَ لَ یا لِ) [ ع . صلصلة ] (اِ.) 1 - صدای جرس . 2 - صدای به هم خوردن زیور یا آهن و زنجیر.
-
قید
فرهنگ فارسی معین
(ق ) [ ع . ] 1 - (اِ.) بند زنجیر. ج . اقیاد، قیود. 2 - شرط ، عهد، پیمان . 3 - کلمه ای است که غیر از اسم کلمات دیگری مانند فعل و صفت ، را به زمان ، مکان یا حالت خاصی مقید سازد.
-
صفحه کلاچ
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کِ) [ ع - فا. ] (اِ.) صفحة گردی در دستگاه کلاچ با رویه ای از مادة مقاوم در برابر سایش که اصطکاک ایجاد می کند و رابط بین چرخ لنگر و دیسک کلاچ است .
-
چیلان
فرهنگ فارسی معین
[ قس . چلنگر ] (اِ.) آلات و ادواتی که از آهن سازند مانند زرفین در و زنجیر و حلقه های کوچک و یراق زین و لگام اسب و رکاب .
-
آوه
فرهنگ فارسی معین
(وَ) ( اِ.)1 - کوره ای که در آن خشت و آهک و مانند آن می پختند.2 - نقشی به شکل زنجیر که بر حاشیه چیزی بکشند یا بدوزند.
-
زنجیرزنی
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (حامص . اِ.) مراسم عزاداری به ویژه در ماه محرم که در آن عزاداران به صورت گروهی در دسته های نامنظم با زنجیر به کتف و پشت و سر خود می کوبند.
-
لنتر
فرهنگ فارسی معین
(لَ تَ) [ فر. ] (اِ.) نوعی چراغ به بزرگی کاسه ای بزرگ که در آن روغن یا پیه کنند و فتیله ای دارد و آن را با دو زنجیر از سقف آویزند.
-
آهن
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ په . ] ( اِ.) 1 - فلزی است چکش خور که از معادن استخراج می شود و غالباً به شکل اکسید یا کربنات یا سولفوردوفرو وجود دارد و آن ها را در کوره می گدازند و آهن خالص به دست می آورند و آن جسمی است سخت و محکم . 2 - شمشیر، تیغ . 3 - زنجیر. 4 - هر سلاح ...
-
بند
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ په . ] ( اِ.) 1 - زنجیر و ریسمانی که بر پای و دست اسیران بندند. 2 - گره . 3 - محل به هم پیوستن دو چیز. 4 - مفصل . 5 - هر یک از فصول و فقرات نامه ها، قوانین و لوایح . 6 - سدی که در پیش آب بندند. 7 - حبس . 8 - نیرنگ ، فریب . 9 - عهد، پیمان .
-
کباده کشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کِ دَ) (مص ل .) 1 - کشیدن کمان (کباده ). 2 - ورزشکار تنة کباده را به دست چپ و زنجیر آن را به دست راست گرفته بالای سر خود می برد و طوری حرکت می دهد که دست ها از آرنج تا مچ به طور افقی روی سر قرار گیرد.