کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شراب خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گساردن
فرهنگ فارسی معین
(گُ دَ) (مص م .) 1 - نهادن ، گذاشتن . 2 - خوردن ، خوردن شراب و غم .
-
دوستکامی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) با دوستان یا به یاد ایشان شراب خوردن .
-
جام زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) شراب خوردن .
-
غبوق
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . ] (مص ل .) شراب شبانگاهی خوردن .
-
رطل کشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کِ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) شراب خوردن .
-
سقایت
فرهنگ فارسی معین
(س یا سَ یَ) [ ع . سقایة ] 1 - (اِ.) جای آب دادن یا آب خوردن . 2 - ظرف آب یا شراب . 3 - (مص م .) آب یا شراب به دیگران دادن .
-
صبوحی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] 1 - (حامص .) شراب خوردن به وقت صبح . 2 - (ص نسب .) شرابی که صبح خورند. 3 - کسی که صبوحی خورد.
-
مست
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ په . ] (ص .)1 - شراب خورده ، خارج شده از حالت طبیعی به علت خوردن شراب . 2 - بی هوش ، مدهوش . 3 - کسی که به علت داشتن مال و مقام و غیره بسیار مغرور باشد. ؛ ~ُ ملنگ (عا.) شاد و خوشحال و سردماغ .