کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شب تاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شب چره
فرهنگ فارسی معین
( ~ . چَ رِ) (اِمر.) آجیل و میوه که در شب نشینی می خورند.
-
شب خانه
فرهنگ فارسی معین
(شَ نِ) (اِمر.) شبستان .
-
شب خواب
فرهنگ فارسی معین
(شَ خا) (ص فا.) 1 - آن که در شب جایی بخوابد. 2 - مجازاً: روسپی که شب نزد کسی خوابد (مق . تک خواب ). 3 - مردی که شبی با روسپی بیتوته کند.
-
شب رنگ
فرهنگ فارسی معین
(شَ. رَ) (ص مر.) 1 - دارای رنگ تیره . 2 - اسب تیره رنگ . 3 - (اِ.) سنگی است سیاه .
-
شب غریب
فرهنگ فارسی معین
(شَ غَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) نان و حلوایی که در شب اول دفن میت به جهت ترویح روح او قسمت کنند.
-
شب کلاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کُ) (اِمر.) کلاهی که در شب یا در موقع خواب به سر گذارند.
-
شب کور
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) 1 - کسی که شب جایی را نبیند. 2 - خفاش .
-
شب گرد
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (ص فا.) 1 - شبرو. 2 - ماه . 3 - عسس ، پاسبان . 4 - راه زن ، دزد.
-
شب نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مِ) (اِمر.) هر نوشته ای که شب هنگام و پنهانی میان مردم پخش کنند.
-
شب نما
فرهنگ فارسی معین
(شَ . نَ) (ص فا.) 1 - آن چه به شب جلوه کند و بدرخشد. 2 - برطرف کنندة تاریکی .
-
شب نهه
فرهنگ فارسی معین
( شَ نِ هَ یا هِ) (اِمر.) گنج زر و جواهری که در زیر زمین دفن کنند.
-
شب زنده دار
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زِ دِ) (ص فا.) آن که شب را بیدار ماند. (به جهت عبادت ، عشق ، دزدی ).
-
مرغ شب آویز
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ شَ) (اِمر.) چوک ، مرغ حق ، پرنده ای است شبیه جغد که خود را از درخت آویزان می کند و پی درپی فریاد می کشد.