کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهکلید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کلید
فرهنگ فارسی معین
(کِ یا کَ) [ یو. ] (اِ.) 1 - ابزاری که با آن قفل را باز و بسته کنند. 2 - وسیله ای برای قطع و وصل جریان الکتریسیته ، وسایل برقی . 3 - علامتی که در سمت چپ خط های حاصل می گذارند تا نام نت ها از روی آن خوانده شود.
-
شاه
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.)1 - سلطان ، فرمانروا. 2 - هر چیز مهم و بزرگ . ؛ ~رخ زدن کنایه از: الف - فرصت را غنیمت شمردن . ب - غلبه یافتن . ؛با ~پالوده نخوردن کنایه از: خود را برتر از دیگران پنداشتن .
-
چل کلید
فرهنگ فارسی معین
(چِ. کِ) (ص مر.) = چهل کلید؛ صفت جامی که درویشان با خود دارند.
-
صفحه کلید
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کِ) [ ع - فا. ] ~اِمر.) بخشی از یک دستگاه (ماشین تحریر، کامپیوتر و...) شامل دکمه هایی برای چاپ با نظمی ویژه که با فشار هر یک از آن ها عمل معینی انجام می گیرد (کی برد).
-
کلید شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) (مص ل .) بسته شدن ، قفل شدن .
-
کلید کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) (عا.) بند کردن به کسی ، پیله کردن به کسی .
-
شاه اسپرغم
فرهنگ فارسی معین
(اِ پَ غَ) (اِمر.) = شاه سپرغم . شاه سفرم : ریحان .
-
شاه برانگیز
فرهنگ فارسی معین
(بَ اَ) (ص فا.) خلع کنندة شاه .
-
شاه مات
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) شه مات ، هنگامی که «شاه » شطرنج مات شود.
-
شاه مقصودی
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِمر.) نوعی تسبیح گرانبها.
-
شاه نشان
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (ص فا.) بر تخت رسانندة شاه .
-
شاه اندازی
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (حامص .) 1 - خودپسندی . 2 - لاف و گزاف .
-
شاه بالا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) ساق دوش .
-
شاه بلوط
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) درختی است بزرگ و زیبا و دارای برگ های بیضوی جزو دستة بلوط ها از ردة دولپه ای های بی گلبرگ . گل های نر و مادة این گیاه بر روی یک درخت قرار دارند. قسمت مورد استفادة این درخت پوست و چوب و برگ و میوة آن است .
-
شاه پسند
فرهنگ فارسی معین
(پَ سَ) (اِمر.) گیاهی است زیبا که سردستة تیره شاه پسندها است و جزو ردة دولپه ای های پیوسته گلبرگ است . ساقة این گیاه چارگوش و زاویه دار و برگ هایش بیضوی دراز با دندانه های عمیق است . گل هایش به رنگ های سفید و قرمز و بنفش و زرد و آبی و غیره دیده شده ا...