کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهنشاه زند و اوستا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زند
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِ.) 1 - تفسیر، شرح . 2 - تفسیر اوستا.
-
اوستا علم کردن
فرهنگ فارسی معین
(اُ. عَ لَ. کَ دَ) (مص ل .) از سر و ته لباس زدن .
-
یشت
فرهنگ فارسی معین
(یَ شْ) (اِ.) 1 - پرستش ، ستایش . 2 - بخشی از اوستا در ستایش آفریدگار و امشاسپندان .
-
نسک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) هر بخش از بیست و یک بخش اوستا که به منزلة فصل و باب است .
-
کمیت
فرهنگ فارسی معین
(کُ مَ یا مِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اسب سرخ رنگ که به سیاهی زند. ؛ ~ کسی لنگ بودن در انجام کاری کم مایه و ناتوان بودن . 2 - شراب لعل انگوری که به سیاهی می زند.
-
زق زقو
فرهنگ فارسی معین
(زِ زِ) (ص .) (عا.) آن که زیاد نق می زند و بهانه می گیرد.
-
شفش
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) نی و چوبی که حلاج پنبه را با آن می زند.
-
پشتک وارو
فرهنگ فارسی معین
(پُ تَ) (اِمر.) قسمی معلق ، پریدن کسی که پشت به آب ایستاده و معلق زند و بر آب فرود آید.
-
خشنسار
فرهنگ فارسی معین
(خَ شَ) [ = خشن + سار = سر ] (اِمر.) نوعی مرغابی بزرگ که سری سفید دارد و تنش تیره گون است و به سیاهی زند.
-
زروان
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زُ) [ په . ] (اِ.) در اوستا چند بار زروان را در ردیف دیگر ایزدان نام برده اند و از آن فرشتة زمانة بیکرانه اراده شده است .
-
زند
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - آهنی که بر سنگ زنند و از آن آتش بجهد، چخماخ . 2 - چوب آتش زنه که آن ر ا بر چوب دیگر سایند تا آتش بوجود بیاید. چوب بالایین را «زند» و چوب زیرین را «پازند» نامند.
-
فروهر
فرهنگ فارسی معین
(فَ رْ وَ هَ) [ په . ] (اِ.) در اوستا فَروَشی و در پارسی باستان فرورتی ؛ به موجب اوستا پنجمین نیروی مینوی از نیروهای پنجگانة تشکیل دهنده انسان است به معنای پشتیبان و محافظ انسان و همة آفرینش نیک اهورامزدا. فروهر هر موجودی پیش از خلقت مادی آن ، در جها...
-
آروبند
فرهنگ فارسی معین
(بَ)(ص مر.)آن که استخوان شکسته و از جای برآمده را به هم پیوند زند، شکسته - بند.
-
پیکادور
فرهنگ فارسی معین
(دُ) [ فر. ] (اِ.) سوارکاری که در تاخت حیوانی مهاجم مانند گاو و جز آن را به نیزه زند.
-
چخماق
فرهنگ فارسی معین
(چَ) [ تر. ] (اِ.) 1 - سنگ آتشزنه . 2 - آلتی در اسلحه که به سوزن چاشنی ضربه می زند و موجب انفجار می شود.