کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
استشهاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - شهادت طلبیدن ، شاهد خواستن . 2 - شاهد آوردن . 3 - گفته های کسی را به عنوان شاهدذکر کردن . 4 - شاهد خواستن برای اثبات دعوی .
-
گوا کردن
فرهنگ فارسی معین
(گُ. کَ دَ) (مص م .) شاهد گرفتن ، به شهادت خواستن .
-
حلوا
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . حلواء ] (اِ.) خوراکی که به وسیلة آرد و روغن و شکر و مواد دیگر تهیه کنند. ؛~ کسی را خوردن کنایه : از شاهد مرگ او بودن . ؛~. ~. کردن کنایه از: عزیز و گرامی داشتن .