کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاد
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) خوش ، خشنود.
-
شاد
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) نادر، کمیاب .
-
واژههای مشابه
-
شاد و شنگول
فرهنگ فارسی معین
(دُ شَ) (ص مر.) بشاش و سرحال .
-
جستوجو در متن
-
خرم
فرهنگ فارسی معین
(خُ رَّ) (ص .) شاد، شادمان .
-
سرحال
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) (عا.) خوشحال ، شاد.
-
شادان
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) شاد و خوشحال ، خرم ، مسرور.
-
طروب
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (ص .) مرد بسیار طرب ، آن که پیوسته شاد بود.
-
هشاشه
فرهنگ فارسی معین
(هَ ش ) [ ع . هشاشة ] (مص ل .) شاد شدن ، شادمانی .
-
کیفور
فرهنگ فارسی معین
(کِ یْ) (ص مر.) (عا.) شاد، مسرور.
-
مبتهج
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ هِ) [ ع . ] (ص .) شاد، خرم ، مسرور.
-
مبهج
فرهنگ فارسی معین
(مُ هِ) (اِفا.) شاد سازنده ، مسرور کننده .
-
حال کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) شاد و خوش بودن ، لذت بردن .
-
خوش
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ په . ] (ص .) 1 - خوب ، نیک . 2 - شاد، شادمان .