کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاخ شاخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
متشعب
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ شَ عِّ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) پراکنده شونده . 2 - (ص .) پراکنده ، شاخ شاخ .
-
سغ
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) شاخ گاو.
-
شغ
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) شاخ .
-
قوچ
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.) گوسفند شاخ دار.
-
فیال
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) تیری که پیکان آن دو شاخ باشد.
-
سروی
فرهنگ فارسی معین
(سُ یا سَ) (اِ.) شاخ جانوران .
-
ازگ
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] (اِ.) ترکه ، شاخ خرد.
-
برغو
فرهنگ فارسی معین
(بُ) ( اِ.) بوق ، شاخ میان تهی .
-
شخ
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - شاخه . 2 - شاخ حیوانات .
-
شفش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - شاخ درخت . 2 - شوشه ، شفشه .
-
گبه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) شیشة حجام که بدان حجامت کنند، شاخ حجامت .
-
شاخدار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) = شاخ دارنده : 1 - حیوانی که شاخ دارد. 2 - تنة درختی که دارای شاخه باشد؛ شاخه دار. 3 - دیوث ، قلتیان . 4 - نقرة پاک ، سیم بی غش .
-
مناطحه
فرهنگ فارسی معین
(مُ طَ حَ یا طِ حِ) [ ع . مناطحة ] 1 - (مص م .) شاخ زدن به یکدیگر. 2 - دفع کردن . 3 - (اِمص .) شاخ زنی . 4 - دفع ، مدافعه .
-
تکل
فرهنگ فارسی معین
(تَ کَ) (اِ.) 1 - گوسفند شاخ دار. 2 - جوان بلندقد.
-
سرون
فرهنگ فارسی معین
(سُ یا سَ) (اِ.) 1 - شاخ جانوران . 2 - آنتن .