کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیْخْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سیخ
فرهنگ فارسی معین
[ سنس . ] (اِ.) 1 - هر چیز مستقیم و نوک تیز. 2 - آلتی فلزی که قطعات گوشت را بدان کشند و روی آتش کباب کنند. 3 - (ص . ق .) (عا.) راست ، مستقیم .
-
سیخ زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص م .) 1 - (عا.) کنایه از: اصرار کردن . 2 - تحریک کردن .
-
سیخ پر
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص مر.) بچة پرنده که هنوز پرش خوب برنیامده و مانند خاری به نظر آید.
-
واژههای همآوا
-
سیخ
فرهنگ فارسی معین
[ سنس . ] (اِ.) 1 - هر چیز مستقیم و نوک تیز. 2 - آلتی فلزی که قطعات گوشت را بدان کشند و روی آتش کباب کنند. 3 - (ص . ق .) (عا.) راست ، مستقیم .
-
جستوجو در متن
-
بابزن
فرهنگ فارسی معین
(زَ) ( اِ.) سیخ کباب .
-
بلسک
فرهنگ فارسی معین
(بِ لِ یا بُ لُ) ( اِ.) 1 - سیخ آهنی که یک سر آن پهن باشد برای جدا کردن نان از تنور. 2 - سیخ کباب .
-
جلو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) سیخ کباب (چوبی یا آهنی ).
-
تابزن
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص فا. اِمر.) = تاب زننده : سیخ کباب .
-
داغ و درفش
فرهنگ فارسی معین
(غُ دِ رَ) (اِمر.) آهن تفته و سیخ سرخ کرده .
-
ششلیک
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ تر. ] (اِمر.) نوعی خوراک از گوشت که به سیخ می کشند و روی آتش کباب می کنند.
-
میل
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - سیخ فلزی . 2 - یکی از ادوات ورزش باستانی که از چوب ساخته می شود.
-
غیچ شدن
فرهنگ فارسی معین
(غ . شُ دَ) (مص ل .) سیخ شدن دست و جز آن ، بی حرکت و خشک شدن موقت عضوی مانند دست یا پا.
-
کباب
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) پاره گوشتی که به سیخ بکشند و روی آتش بریان کنند و گونه های مختلف دارد: برگ ، کوبیده و غیره .