کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیم
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.)1 - نقره . 2 - پول ، وجه . 3 - فلزی قیمتی که در معادن به طور خالص یا به صورت ترکیب با فلزات دیگر (انتیمون ، سرب ) یافت می شود و چون آن را با مس ترکیب کنند محکم تر می گردد و در صنعت کاربرد زیاد دارد. 4 - مفتول ، رشتة باریک فلزی . 5 - یک...
-
سیم
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) چرک ، خونابه .
-
سیم
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) چوب هایی که برزگران بر دو طرف چوبی که بر گردن گاو زراعی گذارند، بندند؛ یوغ .
-
واژههای مشابه
-
بی سیم
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.)دستگاه فرستندة امواج الکترو - مغناطیسی که بدون نیاز به ارتباط از راه سیم کار می کند.
-
سیم زده
فرهنگ فارسی معین
(مِ زَ دِ) (ص .) نقرة خالص .
-
سیم کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کَ یا کِ دَ) (مص ل .) 1 - نصب سیم و تجهیزات وابسته برای ایجاد یک مدار یا شبکة تازه . 2 - (عا.) چرک کردن زخم در اثر آب آلوده یا سرما.
-
سیم تن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص مر.) کسی که تنِ سفید دارد.
-
سیم کشی
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (حامص .) 1 - عمل و شغل سیم کش . 2 - مجموعة سیم ها و کلید و پریزهایی که به کمک آن ها برق یا تلفن را به نقاط مختلف ساختمان یا دستگاه می رسانند.
-
جستوجو در متن
-
بشار
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص .) زرکوب ، سیم کوفت .
-
سام
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) سبیکة زر و سیم .
-
بالش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ تر - مغ . ] (اِ.) واحد مقیاس برای زر و سیم .
-
تا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - تار، مو. 2 - تار، سیم .
-
ده دهی
فرهنگ فارسی معین
(دَ دَ) (ص نسب .) زر و سیم تمام عیار.