کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیر
فرهنگ فارسی معین
(س یَ) [ ع . ] (اِ.) جِ سیرت ؛ روش ها.
-
سیر
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) واحدی برای وزن برابر با 75 گرم .
-
سیر
فرهنگ فارسی معین
(پس .) پسوندی است دال بر مکان : سردسیر.
-
سیر
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) گیاهی است از تیرة سوسنی ها، علفی و پیازدار که شامل برگ های باریک دراز است . قسمت مورد استفادة آن همان قسمت غده های زیرزمینی وی است . برای سیر در تداوی اثر ضدعفونی کننده و اشتهاآور و ضد کرم و کم کنندة فشار خون ذکر شده است . به علت وجو...
-
سیر
فرهنگ فارسی معین
(سَ یا س ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) راه رفتن ، گردش کردن . 2 - (اِمص .) رفتار، گردش ، حرکت .
-
سیر
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) 1 - کسی که معده اش از غذا پُر است . 2 - بیزار، متنفر. 3 - رنگ تند.
-
جستوجو در متن
-
استیر
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) ( اِ.) یک چهلم من ، سیر.
-
ثوم
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) سیر (خوردنی ).
-
سیرمونی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) (عا.) سیری ، سیر شدن .
-
والک
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) سیر جنگلی .
-
سیرسور
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) جشن سیر، جشنی که ایرانیان باستان در چهارمین روز از ماه دی برپا می کردند و سیر و گوشت و باده می خوردند.
-
اسکندروس
فرهنگ فارسی معین
(اِ کَ رُ) ( اِ.) سیر.
-
فوم
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) سیر، ثوم (گیا.).
-
گل کوبی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) سیر و گشت در اول بهار در گلزار.