کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاهنقطهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سیاه پستان
فرهنگ فارسی معین
(پِ) (ص مر.) 1 - کنایه از: زنی که توجهی به تربیت کودک خود ندارد. 2 - زنی که هر کودک شیر او را بخورد بمیرد.
-
سیاه پوست
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) هر یک از افراد یکی از چهار گروه بزرگ نژادهای انسانی ، بومی قارة آفریقا که پوستی تیره ، موهای مجعد و لب های کلفت برآمده دارند.
-
سیاه پوش
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص فا.) کنایه از: سوگوار. 2 - (اِ.) شبگرد، عسس .
-
سیاه چال
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) زندان تنگ و تاریک .
-
سیاه چرده
فرهنگ فارسی معین
(چَ دِ) (ص مر.) آن که رنگ چهره اش تیره باشد.
-
سیاه خانه
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نِ) (اِمر.) زندان .
-
سیاه درخت
فرهنگ فارسی معین
(دِ رَ) (اِمر.) 1 - درختچه ای از تیرة عناب ها که برگ هایش در شاخه های جوان متقابل و دندانه دار است . گل هایش خوشه ای و به رنگ زرد مایل به سبز است . میوة این گیاه به بزرگی یک نخود و طعمش تلخ و نامطبوع است . از میوة آن شیره ای به نام شیرة نرپرن می گیرن...
-
سیاه دست
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص مر.) 1 - بخیل ، خسیس . 2 - پست ، فرومایه . 3 - شوم ، نامبارک .
-
سیاه دل
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مر.) بدگمان .
-
سیاه رگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمر.) ورید.
-
سیاه رو
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) کنایه از: بی آبرو.
-
سیاه زخم
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) مرضی است عفونی که در انسان معمولاً زخمی موضعی و بدخیم تولید می کند و به ندرت اعضای داخلی روده و ریه را می گیرد. و معمولاً از گوسفندان به انسان سرایت می کند.
-
سیاه سر
فرهنگ فارسی معین
(سَ) = سیه سر: 1 - (ص مر.) آن چه که سرش سیاه باشد. 2 - (اِمر.) قلم (که سرش را در مرکب زنند). 3 - سیاه سار. 4 - (کن .) زن بیچاره و بینوا. 5 - گناهکار.
-
سیاه سرفه
فرهنگ فارسی معین
(سُ فِ یا فَ) (اِمر.) مرضی است عفونی و بسیار ساری که ویروسش بیشتر در حنجره ، قصبة الریه ، نایژه ها موضع می گیرد که باعث سرفه های شدیدی می شود.
-
سیاه سوخته
فرهنگ فارسی معین
(تِ تا تَ) (ص مر.) آن که در آفتاب سیاه شده باشد، بسیار سیاه .