کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیاهی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) 1 - منسوب به سیاه ، وضعیت و کیفیت سیاه بودن . 2 - تاریکی . 3 - چیز تیره و نامشخص که معمولاً به علت دوری تشخیص آن دشوار است . ؛ ~ لشکر گروهی از مردم که تنها برای نمایش انبوهی و بسیاری جمعیت به کار گرفته می شوند.
-
واژههای مشابه
-
سیاهی ده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص فا.) خجل سازنده .
-
جستوجو در متن
-
ظلام
فرهنگ فارسی معین
(ظِ) [ ع . ] (اِ.) جِ ظلمت ؛ سیاهی ها، تاریکی ها.
-
کهر
فرهنگ فارسی معین
(کَ هَ) (ص .) اسبی که رنگش سرخ مایل به سیاهی باشد.
-
احداق
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع . ] ( اِ.) جِ حدقه ؛ سیاهی های چشم ، مردمک های چشم .
-
اشهل
فرهنگ فارسی معین
(اَ هَ) [ ع . ] (ص .) مردی که سیاهی چشم او به کبودی آمیخته باشد؛ میشی چشم .
-
اعین
فرهنگ فارسی معین
(اَ یَ) [ ع . ] (ص .)آن که سیاهی چشمش درشت باشد، فراخ چشم .
-
ایازی
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِ.) = ایاسی : نقاب سیاهی که زنان بدان صورت خود را پوشانند.
-
سول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = سور: اسب و استر و خری که خط سیاهی از کاکل تا دمش کشیده باشد.
-
سیهک
فرهنگ فارسی معین
(یَ هَ) (اِمصغ .) دانة کوچک سیاهی که میان گندم و عدس روید.
-
مقله
فرهنگ فارسی معین
(مُ لِ) [ ع . مقلة ] (اِ.) سیاهی چشم . ج . مقل .
-
هیگر
فرهنگ فارسی معین
(هَ گَ یا گِ) (اِ.) اسب سرخ مایل به سیاهی که یال و دم آن سیاه باشد.
-
کدورت
فرهنگ فارسی معین
(کُ رَ) [ ع . کدورة ] (اِمص .)1 - تیرگی ، سیاهی . 2 - دلتنگی .