کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاستگذار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سیاست
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . سیاسة ] 1 - (مص م .) حکومت کردن . 2 - (اِمص .) حکومت . 3 - داوری . 4 - تنبیه .
-
گذار
فرهنگ فارسی معین
(گُ) 1 - (اِمص .) عبور، گذشتن . 2 - (اِ.) گذرگاه ، راه عبور.
-
سیاست راندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) مجازات کردن ، تنبیه کردن .
-
سیاست فرمودن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . فَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) مجازات کردن از جانب بزرگان .
-
آهن گذار
فرهنگ فارسی معین
(هَ. گُ) (ص مر.) کسی که تیر را از آهن بگذراند.
-
آسان گذار
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (ص فا.) سهل انگار، بی خیال .
-
نیزه گذار
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ) (ص فا.) پرتاب کنندة نیزه .
-
فرمان گذار
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ) (ص فا.) فرمانده .
-
قانون گذار
فرهنگ فارسی معین
(گُ) [ معر - فا. ] (ص فا.) آن که قانون وضع کند، مقنن .