کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکوی ثابت جمعآوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
طرغان بستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ) [ تر - فا. ] (اِمص .) جمع آوری لشکر.
-
گردآوری
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) (حامص .) جمع آوری ، گرد آوردن .
-
استحثاث
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م ) 1 - استخراج . 2 - برانگیختن . 3 - جمع آوری کردن .
-
جمع آوری
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) (حامص .) 1 - جمع کردن ، گ رد کردن ، فراهم آوردن . 2 - پیش گیری از انتشار یا گسترش . 3 - نظم دادن به چیزهای آشفته و در هم بر هم .
-
صاحب جمع
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جَ) [ ازع . ] (اِ. ص .) 1 - در دورة مغول مأمور تشخیص مالیات و جمع - آوری آن . 2 - در دورة صفویه کسی که مسئول ضبط و تحویل نوعی ازاموال دیوانی بود.
-
برداشت کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ)(مص م .)1 - درو و جمع آوری محصول . 2 - تحمل کردن . 3 - تصور کردن ، تصور.
-
برداشت
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (مص مر.) 1 - جمع آوری محصول . 2 - صبر، بردباری . 3 - پیشرفت و ترقی . 4 - عمل گرفتن چیزی قبل از موقع پرداخت یا تقسیم .
-
خوشه چین
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص فا.)1 - آن که خوشه های غلات یامیوه های درختان را می چیند. 2 - آن که پس از درو و جمع آوری محصول خوشه های باقی مانده را برای خود جمع می کند. 3 - آن که از هرجا چیزی (مادی یا معنوی ) برای خود اندوخته کند.
-
ارتفاع
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) برخاستن ، بلند شدن . 2 - (اِ.) جمع آوری محصول . 3 - بلندی ، اوج . فاصلة بین رأس تا ضلع روبرو. 4 - حاصل زراعت . 5 - بلندی سطح زمین نسبت به سطح دریا. 6 - فاصلة ستاره از افق .
-
عسل
فرهنگ فارسی معین
(عَ سَ) [ ع . ] (اِ.) مایع کم و بیش غلیظ و شربتی شکل و شیرینی که زنبوران عسل بر اثر جمع آوری نوش گل ها در کندو و به منظور تغذیة افراد کندو تهیه کنند. ؛~ مصفی عسلی که مومش را گرفته و تصفیه کرده باشند. ؛~ خربزه با هم نمی سازند کنایه از: عدم سازش و م...