کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکه یک پول کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی سکه
فرهنگ فارسی معین
(سِ کِّ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - زر و سیمی که بر آن چیزی نقش نشده باشد. 2 - کنایه از: بی اعتبار، بی قدر.
-
از سکه افتادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. س ِ کِ. اُ دَ) (مص ل .) ارزش و اعتبار را از دست دادن .
-
جستوجو در متن
-
جیب
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) کیسه مانندی که به لباس می دوزند تا در آن پول یا کیف پول و امثال آن را قرار دهند. ؛ ~ خود را پر کردن (کن .) مال اندوختن (از راه نامشروع ). ؛ ~ کسی را زدن پول کسی را دزدیدن . ؛ توی ~ خود گذاشتن (کسی را). (کن .) بسیار قوی تر یا زرنگ تر بودن...
-
نیم پول
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) واحد وجه و مسکوکی در ایران (عهد قاجاریه ) و آن نصف یک پول و دو برابر یک جندک بود.
-
نقد کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - چک یا جنسی را به پول تبدیل کردن . 2 - مطرح کردن ضعف و قوت یک اثر.
-
غازبیکی
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) واحدی برای مسکوک در عهد صفویه و آن را «پول » هم می گفتند و از مس سکه زده می شد و ده غاز بیکی معادل یک شاهی بوده است .
-
تنقاد
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) جدا کردن پول سره از ناسره .
-
قران
فرهنگ فارسی معین
(قِ) (اِ.) واحد پول ایران در عهد قاجاریه و اوایل پهلوی و آن مسکوکی نقره بود به وزن 24 نخود، معادل یک ریال کنونی . ؛یک ~ را دو قران کردن با زحمت بسیار سودی به دست آوردن .
-
فروش
فرهنگ فارسی معین
(فُ) (اِ.) 1 - فروختن . 2 - مقدار پول به دست آمده از فروختن کالا یا ارائه خدمت در یک روز یا ماه یا سال .
-
اجاره بها
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) پول و بهایی که در برابر اجاره کردن جایی به صاحب آن می پردازند، مال الاجاره .
-
پیش خور
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِمص .) گرفتن و مصرف کردن پول کالایی که تحویل داده نشده یا کاری که انجام نشده .
-
نزول کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - پایین آمدن . 2 - وارد شدن به جایی . 3 - پول با بهره از کسی گرفتن .
-
فروختن
فرهنگ فارسی معین
(فُ تَ) [ په . ] (مص م .) 1 - دادن کالا به کسی در مقابل دریافت پول . 2 - وانمود کردن ، به رخ کشیدن .
-
نقد
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) جدا کردن خوب و سره از بد و ناسره . ؛ ~ ادبی تشخیص معایب و محاسن اثری ادبی . 2 - پرداخت بهای کالا در همان هنگام خرید. مق نسیه . 3 - (اِ.) سکة فلزی ، پول رایج .