کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سِّنَّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سن
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ فر. ] (اِ.) صحنة نمایش .
-
سن
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) حشره ای است ریز با بال های کوچک و دهانی خرطومی شکل که آفت گندم است .
-
سن
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِ.) گیاهی است که بر درخت پیچد، عشقه ، سرند، کشور.
-
سن
فرهنگ فارسی معین
(س نُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دندان . 2 - عُمر.
-
واژههای همآوا
-
سن
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ فر. ] (اِ.) صحنة نمایش .
-
سن
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) حشره ای است ریز با بال های کوچک و دهانی خرطومی شکل که آفت گندم است .
-
سن
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِ.) گیاهی است که بر درخت پیچد، عشقه ، سرند، کشور.
-
سن
فرهنگ فارسی معین
(س نُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دندان . 2 - عُمر.
-
جستوجو در متن
-
بلوغ
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - به سر رسیدن . 2 - رسیدن به سن رشد. 3 - رسیدگی . 4 - سن قانونی .
-
نوچه
فرهنگ فارسی معین
(نُ چِ) (اِمصغ .) 1 - جوان ، کم سن . 2 - پهلوان کم سن و تازه کار.
-
سالخرد
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (ص مر.) کم سال ، کم سن .
-
هم ریش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) 1 - هم سن و سال . 2 - باجناق .
-
گز
فرهنگ فارسی معین
(گَ یا گِ) (اِ.) = گاز: دندان ، سن .