کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَفِينَةٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سفینه
فرهنگ فارسی معین
(سَ نَ یا نِ) [ ع . سفینة ] (اِ.) 1 - کشتی . 2 - جُنگ ، مجموعه ای شامل اشعار.
-
جستوجو در متن
-
سماری
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.) کشتی ، جهاز، سفینه .
-
فلک
فرهنگ فارسی معین
(فُ لْ) [ ع . ] (اِ.) کشتی ، سفینه .
-
سفاین
فرهنگ فارسی معین
(سَ یِ) [ ع . ] (اِ.) جِ سفینه . 1 - کشتی ها. 2 - دفاتر.
-
فضانورد
فرهنگ فارسی معین
(فَ. نَ وَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) کسی که با سفینة فضایی به فضا سفر می کند، فضاپیما، کیهان نورد.
-
کشتی
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (اِ.) 1 - سفینه ، قایق بزرگ . 2 - نوعی پیالة شراب . ؛ ~ کسی غرق شدن بسیار افسرده و غمگین شدن .
-
سهیل
فرهنگ فارسی معین
(سُ هَ) [ ع . ] (اِ.) بَرَک ؛ ستاره ای از قدر اول در نیم کرة جنوبی آسمان در صورت فلکی «کشتی » یا «سفینه » که در آخر فصل گرما طلوع می کند و میوه ها در آن وقت می رسند، و چون در یمن کاملاً مشهود است ، آن را سهیل یمن یا سهیل یمانی خوانند.