کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَبیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سبیل
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) موی پشت لب . ؛ ~ کسی را چرب کردن کنایه از: به او رشوه دادن . ؛ ~ کسی را دود کردن کنایه از: او را تنبیه کردن .
-
سبیل
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - راه . 2 - روش . ؛فی ~الله آن چه در راه خدا گذاشته اند و هر کس می تواند از آن بهره برد.
-
باج سبیل
فرهنگ فارسی معین
(جِ س ِ) (اِمر.)با زور و قلدری و به ناحق پول و وجه یا جنس و امثال آن از کسی گرفتن و آن غالباً با «گرفتن » و «دادن » استعمال شود.
-
سبیل راندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) انفاق کردن ، مالی یا چیزی را به نیت بخشیدن .
-
سبیل کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) چیزی را به رایگان در اختیار همه گذاشتن .
-
واژههای همآوا
-
سبیل
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) موی پشت لب . ؛ ~ کسی را چرب کردن کنایه از: به او رشوه دادن . ؛ ~ کسی را دود کردن کنایه از: او را تنبیه کردن .
-
سبیل
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - راه . 2 - روش . ؛فی ~الله آن چه در راه خدا گذاشته اند و هر کس می تواند از آن بهره برد.
-
جستوجو در متن
-
سبل
فرهنگ فارسی معین
(سُ بُ) [ ع . ] (اِ.) جِ. سبیل ؛ راه ها.
-
سبیلو
فرهنگ فارسی معین
(س ) (ص مر.) دارای سبیل پرپشت .
-
چخماقی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ تر - فا. ] (ص نسب .) = چخماخی : 1 - منسوب به چخماق ، از سنگ چخماق . 2 - آن که سنگ چخماق دارد یا سنگ چخماق می زند. ؛سبیل ~سبیل تاب داده که از دو سوی به طرف بالا گراییده .
-
بروت
فرهنگ فارسی معین
(بُ)( اِ.)1 - سبیل . 2 - مجازاً کبر و غرور.
-
خودتراش
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (ص فا.) اسبابی که با آن ریش و سبیل را می تراشند، ماشین اصلاح .
-
سبلت
فرهنگ فارسی معین
(سَ لَ) [ ع . سبلة ] (اِ.) موی پشت لب ، سبیل .