کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوی چشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گواب
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (اِمر.) = گوآب : 1 - جای پست ، مغاک . 2 - آب گیر. 3 - حدقة چشم ، چشم خانه .
-
اغضاء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - چشم بستن ، چشم بر هم نهادن . 2 - (اِمص .) چشم پوشی ، گذشت .
-
چشم خوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ دَ) (مص ل .) چشم زخم خوردن ، هدف چشم بد شدن .
-
چشم فسا
فرهنگ فارسی معین
( ~. فَ) (ص فا.) = چشم فساینده : کسی که افسون چشم زخم کند.
-
چشمخانه
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) (اِمر.) خانة چشم ، حفره ای که چشم در آن جا دارد، کاسة چشم .
-
چشم آلوس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) نک چشم آغیل .
-
کحل
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سنگ سرمه . 2 - سرمة چشم . 3 - هرچه در چشم کشند برای شفای چشم .
-
احداق
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع . ] ( اِ.) جِ حدقه ؛ سیاهی های چشم ، مردمک های چشم .
-
ارتصاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) چشم داشتن ، چشم به راه بودن .
-
اکحل
فرهنگ فارسی معین
(اَ حَ) [ ع . ] (ص .)1 - سیه چشم . 2 - چشم سرمه کشیده .
-
باخل
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (ص .) گرسنه چشم ، تنگ چشم .
-
چشم خواباندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص ل .) نک چشم - پوشی .
-
چشم رسیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ دَ) (مص ل .) نظر خوردن ، چشم زخم خوردن .
-
چشم سپید
فرهنگ فارسی معین
( ~. سِ)(ص مر.) = چشم سفید: بی شرم ، گستاخ .
-
چشم آغیل
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) نگاه غضب آلود از گوشة چشم .