کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوزنریزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سوزن
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ په . ] (اِ.) 1 - میلة کوچک فلزی و نوک تیز که ته آن سوراخی دارد، نخ را از آن بگذرانند و آن در دوخت و دوز به کار می رود. 2 - میله ای که در اسلحة آتشی به فشنگ برخورد کرده آن را محترق سازد. 3 - (عا.) آمپول ، سرنگ . ؛ جای ~سوزن انداختن نیست کنای...
-
برنامه ریزی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) طراحی و تنظیم مقررات برای اجرای یک کار یا برنامه ای .
-
پی ریزی
فرهنگ فارسی معین
(پِ) (حامص .) بنیان گذاری .
-
جستوجو در متن
-
راک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) رشتة سوزن ، نخ .
-
آجیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) سوزن زدن ، بخیه زدن ؛ فرو بردن سوزن ، درفش ، نیشتر و مانند آن در چیزی .
-
درزن
فرهنگ فارسی معین
(دَ رْ زَ) (اِ.) سوزن .
-
تمنه
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَ نَ) (اِ.) سوزن لحاف دوزی .
-
سم الخیط
فرهنگ فارسی معین
(سَ مُّ لْ) [ ع . ] (اِمر.) سوراخ سوزن .
-
جوال دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) سوزن بزرگی که برای دوختن جوال و پارچه های ضخیم به کار می رود.
-
خله
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) هر چیز نوک تیز که جایی بخلد و فرو رود مانند سوزن ، جوال دوز.
-
خالکوبی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) عمل نقش زنی به وسیلة سوزن بر پوست بدن .
-
دشک
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) 1 - رشتة تابیده که بر سوزن کشند. 2 - ریسمان خام .
-
ژنه
فرهنگ فارسی معین
(ژَ نِ) (اِ.) نیش سوزن ، نیش حشرات گزنده .
-
سوزنکاری
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (حامص .) ریزدوزی و نقش و نگار انداختن روی پارچه با سوزن .