کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوزاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوزاندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) سوزانیدن ، آتش گرفتن ، سوختن .
-
جستوجو در متن
-
داغ
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) سوزاندن جایی از بدن حیوان یا برده با آهن تفته و مانند آن .
-
کز دادن
فرهنگ فارسی معین
(کِ دَ) (مص م .) (عا.) 1 - سوزاندن موهای ریز کله و پاچه و گوشت طیور است در روی آتش ، پس از پاک کردن آنها و کشیدن پرهای طیور. 2 - سوزاندن مو (مطلقاً).
-
داغ کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - بسیار گرم کردن . 2 - سوزاندن موضعی به وسیلة آلتی فلزی که در آتش سرخ شده .
-
بخاری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص نسب .) (اِمر.) دستگاهی که در زمستان برای گرم کردن هوای فضاهای بسته مثل اتاق ، کلاس ، مغاز، و... به کار برند و در آن با سوزاندن نفت ، هیزم و غیره حرارت ایجاد شود.
-
قاشر
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - خراشنده و جدا کنندة پوست . 2 - دارویی که بر اثر سوزاندن قسمت های سطحی جلد قسمتی از آن را از قسمت های عمقی جلد جدا کند از قبیل قسط و زرآوند.
-
محترقه
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رِ قِ یا قَ) [ ع . محترقة ] (اِفا.) مؤنث محترق . ؛ مواد ~ موادی که موجب سوزاندن اشیا و تولید حریق شود.