کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سود
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - فایده ، نفع . 2 - ربح . 3 - حاصل ، محصول . 4 - فتح ، پیروزی .
-
واژههای مشابه
-
سود خوردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ دَ) (مص ل .) ربا خوردن .
-
نمک سود
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مف .) گوشت یا هر چیز دیگر که آن را در نمک خوابانده باشند.
-
جستوجو در متن
-
صرف کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - به کار بردن . 2 - خرج کردن . 3 - سود داشتن ، سود کردن .
-
نفع
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) سود، فایده .
-
تثمیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) به ثمر رسانیدن ، سود دادن .
-
ربح
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِ.) سود. ج . ارباح .
-
هوده
فرهنگ فارسی معین
(د ) (اِ.) 1 - درست ، حق . 2 - سود، فایده .
-
غله باز دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ ع - فا. ] (م مص .) سود دادن ، بهره دادن .
-
مرفق
فرهنگ فارسی معین
(مَ فَ) [ ع . ] (اِ.) آن چه که از آن سود برند.
-
ارفاق
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - به نرمی رفتار کردن با کسی . 2 - به کسی سود رسانیدن .
-
استفاده
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ دِ) [ ع . استفادة ] (مص م .) سود بردن ، فایده خواستن .
-
انبان دوختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص ل .) برای خود سود و منفعتی در نظر گرفتن ، منتظر سودی بودن .