کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوخت
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) مادة سوختنی مانند: نفت .
-
جستوجو در متن
-
انژکتور
فرهنگ فارسی معین
(اَژِتُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - سوخت پاش ، پستانک سوراخ دار در مشعل گازوییلی که سوخت به شکل خاصی از آن به بیرون پاشیده می شود. 2 - دستگاه تزریق سوخت در موتورهای دیزلی یا بنزینی .
-
باک
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] ( اِ.) مخزن سوخت موتور در اتومبیل ، موتور و...
-
بنزین
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ فر. ] ( اِ.) از فرآورده های نفتی که از تقطیر نفت خام به دست می آید و جهت سوخت وسایل نقلیه استفاده می شود.
-
بوتان
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) گازی بی رنگ و خفه کننده که جهت سوخت و ساخت لاستیک مصنوعی به کار می رود.
-
کج بیل
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِمر.) بیل سر کج که با آن چیزی را از گودالی که حفر شود برآورند و نیز مواد سوخت را در تنور و کوره ریزند.
-
متابولیسم
فرهنگ فارسی معین
(مِ بُ) [ فر. ] (اِ.) مجموعة تغییرات فیزیکی و شیمیایی و ترکیبی و تخریبی در موجودات زنده ، دگرگشت ، سوخت و ساز (فره ).
-
روغن سوزی
فرهنگ فارسی معین
(رُ غَ) (حامص .) 1 - نوعی اشکال فنی در موتور که باعث سوختن روغن همراه با سوخت موتور می شود. 2 - (عا.) کنایه از: بی رمق شدن .
-
گرداله
فرهنگ فارسی معین
(گِ لِ) (اِمر.) 1 - خاکه ذغال که آن را به صورت گلوله درمی آورند و به عنوان سوخت استفاده می کردند. 2 - قطعه سنگ تقریباً صاف و معمولاً بزرگتر از قلوه سنگ .
-
اجاق
فرهنگ فارسی معین
(اُ) [ تر. ] ( اِ.) 1 - دیگدان ، آتشدان . 2 - دودمان ، خاندان . 3 - صاحب کرامات و کشف . ؛ ~گاز نوعی اجاق که سوخت آن گاز متان است . ؛ ~برقی نوعی اجاق که با نیروی برق گرما تولید می کند و مثل اجاق گاز برای پختن غذا و جز آن به کار می آید.
-
دود
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) جسمی تیره و بخاری شکل و شبیه ابر که به سبب سوخت اشیاء پدید آید و به هوا رود. ؛ ~از بینی برآمدن کنایه از: غمگین شدن ، خشمگین شدن . ؛~ از کنده بلند شدن کنایه از: از ریشه مایه گرفتن ، از اصل بزرگتر سرچشمه گرفتن
-
شاهدانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ په . ] (اِمر.) = شهدانه . شاهدانج : گیاهی است از تیرة گزنه ها، دو پایه ، علفی ، یکساله و دارای گونه های مختلف است . از دانة شاهدانه روغنی با بوی قوی و نامطبوع حاصل می گردد که به مصرف تهیة صابون های نرم و سوخت می رسد. از سر شاخه های گلدار آن بن...